، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

گل دختر مامان و بابا

خسته ام

عزیزکم از امروز سعی میکنم خاطرات روزانه با تورو بنویسم اگه باز بدقولی نشه این روزا خیلی شیطون شدی و اجازه هیچ کاری رو به من نمیدی امروز کلی از دستت عصبانی شدم ولی عیب نداره تمام اینا فدای خنده هات خیلی ناز حرف میزنی به خاله میگی خاخا عمه رو میگی مه مه عمو میگی مو سارا:ساسا عارف:آآ ماستو خیلی دوست داری همیشه میگی ماست با نعنا میخوام امروز صبح از خواب که بیدار شدی مجبورم کردی بهت ماست بدم به بستنی قبلا میگفتی یه یه 1 هفته است میگی بستته عاشق بستنی هستی خلاصه کلی با این لحظات حال میکنیم و آرزو میکنم همیشه لبت خندون باشه و هر3تامون کنار هم باشیم انشالا ...
22 دی 1393

سفر و باز هم سفر

بازم رفتیم ددر مسافرت کلی خوش گذشت با عمو اکبر و خاله جون رفتیم بندر عباس و قشم دره ستارگان قشم اینم عشق منه کنار دریا واسه خودت دوست پیدا کردی و داری بازی میکنی اینحا هم داری با خاله جونت حرف میزنی ...
22 دی 1393
1